باز باران بی طراوت

ساخت وبلاگ

باز باران بی طراوت.کو ترانه؟!سوگواری ست.رنگ غصه.خیسی غم

بوسه میزد بر دو چشمم میخورد بر بام خانه.طعم ماتم یاد می آرم که غصه.قصه را میکرد کابوس گریه با لبهای خیسش.

رو به سوی شادکامی می دویدم.می دویدم سوی جنگل های پوچی.زیر باران مدیحه.روبه خورشید ترانه.

می دویدم.می دویدم.هر چه دیدم غم فزا بود.غصه ها و گریه ها بود.

بانگ شادی پس کجا بود؟

این که میبارد به دنیا.نیست باران.نیست باران.گریه ی پروردگار است.اشک می ریزد برایم.

می دویدم مثله لیلی.با دو پایی مانده بر ره.از کنار برکه ی خون. می پریدم از سر غم.

باز باران.بی کبوتر.بوف شومی سایه گستر.باز جادو.باز وحشت.بی ترانه .بی حقیقت.

کو ترانه؟!کو حقیقت؟!!

هر چه دیدم زیر باران.از عبث پر بود و از غم.لیک فهمیدم که شادی؟....

مرده او دیگر به دلها.مرده در این سوگواری...

جالب بود نه

جوکستان...
ما را در سایت جوکستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خودش qmars بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1391 ساعت: 1:09